در دنیای امروز، افراد از در دسترس بودن چیزها، محصولات مصرفی، انتخاب های زندگی و خواسته هایشان خسته شده اند. هیچ پایانی برای این روال وجود ندارد و جای تعجب نیست که بسیاری از مردم به سمت روش های ساده تر زندگی روی می آورند. ذات باوری با مینیمالیسم شباهت هایی دارد، اما این دو مفهوم بسیار متفاوت هستند.
ذات باوری یا اصالت وجود چیست؟
در سال 2014، گرگ مک کیون پرفروش ترین کتاب یعنی “اصل گرایی” را منتشر کرد. او در این کتاب، به افراد، شرکت ها و رهبران جهان هنر اصل گرایی را آموزش می دهد.
گرگ ذات باوری یا همان اصل گرایی را این گونه تعریف می کند: “کمتر اما بهتر”
ذات باوری روشی از زندگی است که به شما کمک می کند با تمرکز بر چیزهایی که برای تان مهم هستند، دنیای پرتلاطم بیرون را هدایت کنید. اصل گرایی، مینیمالیسم نیست که شما دارایی مادی تان را به حداقل برسانید. اصل گرایی، یک طرز فکر است برای تصمیم گیری درباره اینکه آیا چیزی برای شما مهم است یا نه. اگر چیزی مهم نباشد، آن را حذف می کنید. حالا این سوال مطرح می شود که چگونه می توان با بهره مندی از اصل گرایی، یک زندگی ساده تر داشته باشیم؟
نه گفتن را یاد بگیرید
یکی از دلایلی که ما اغلب احساس استرس و ناراحتی می کنیم، این است که ما به خیلی از چیزها، بله می گوییم. گفتن “بله” ساده تر از گفتن “نه” است، اما این امر شما را در شرایط دشوار قرار می دهد که شما را متعهد به چیزی می کند که در وهله اول نمی خواستید. مهم است که در ابتدا به دقت در مورد تصمیمات خود فکر کنید. بهتر است به جای اینکه چیزی را خیلی سریع قبول کنید، بگویید “من نیاز دارم فکر کنم. در اسرع وقت با هم صحبت خواهیم کرد” این کار از پشیمانی بعد از بله گفتن پیشگیری می کند.
چرا که زمانی که چیزی را قبول می کنید، از آن به بعد باید تعهد خود را با بیعلاقگی و یا هدر دادن زمان و تلاش برای رهایی از تعهد، انجام دهید. البته همیشه مواردی وجود دارد که شاید دوست نداشته باشید انجام دهید اما مجبور به انجام آن هستید، نمونه ای از این موارد عبارت است از: پرداخت مالیات ها، شستن ظرف ها و یا مراجعه به دندانپزشک. اما بسیاری از تعهداتی که ما آزادانه آن ها را می پذیریم، صرفا انتخاب های ما هستند هستند نه تعهدات ما.
روی اولویت خود تمرکز کنید
توجه کنید که من در تیتر بالا، از کلمه “اولویت ها” استفاده نکردم. این اشتباهی است که بسیاری از افراد مرتکب آن می شوند. آنها یک “اولویت” ندارند بلکه “اولویت های” بسیاری دارند.
نکته اصلی یک زندگی اصل گرا درک این موضوع است که اولویت شما چیست؟ آیا خانواده شما اولویت تان هستند؟ یا شغل تان؟ یا سرگرمی؟ کدام یک؟
بسیاری از مردم هرگز متوجه نمی شوند که به چه چیزی علاقه دارند و از چیزی به چیز بعدی سوئیچ می کنند. این باعث میشود که آن ها هرگز شادی اتفاق افتادن یک چیز خاص را تجربه نکنند. زمانی که می دانید از زندگی چه چیزی می خواهید اولویت واقعی خود را خواهید شناخت.
برای من، اولویتم کمک به مردم برای شناساندن مزایای سازمان و بهره وری به آن ها است. از آنجا که من این را اولویت خودم قرار دادم، می توانم درباره آنچه می خواهم در طول روز انجام دهم تصمیمات بهتری بگیرم. همچنین دانستن این اولویت، نه گفتن در مورد چیزهایی که مورد علاقه من نیست را آسان تر می کند. اگر از من خواسته شود كه به کاری متعهد شوم و این کار به اولویت من كمكی نكند، پس نه گفتن برای من آسان خواهد بود.
کنترل روز خود را به دست بگیرید
از آنجا که اصل گرایی تعهدات شما را به موارد اساسی و اصلی کاهش می دهد، شما می توانید کنترل روز خود را به دست بگیرید.
بسیاری از مردم نمی دانند چه می خواهند و این به طور ناخودآگاه به افراد دیگر اجازه می دهد تا روز آن ها را کنترل کنند. برای مثال، ممکن است دوستان و اعضای خانواده تان از شما بخواهند در ساعت خاصی جایی باشید، یا رؤسا و همکاران تان از شما بخواهند یک کار را انجام دهید. همه این ها باعث می شوند تا شما احساس تهی و پوچ و تحقق نیافته داشته باشید.
هنگامی که می دانید چه چیزی برای تان مهم است و فقط بر روی مواردی تمرکز می کنید که باعث شادی و خوشبختی شما می شود، روز شما به کنترل خودتان در می آید نه کس دیگری! باز هم به همان مبحث نه گفتن برمی گردیم، با شناخت اولویت خود و نه گفتن بیشتر، کنترل روزتان را در اختیار می گیرید.
با گذشت زمان، می بینید که دوستان، خانواده، همکاران و رئیس شما بسیار بیشتر از قبل به وقت شما احترام می گذارند و این زمانی است که شما شروع به کنترل روز خود می کنید. در دست گرفتن کنترل روز خود، به شما اجازه می دهد تا روی چیزهایی که به نظرتان مهم است، تمرکز کنید.
همچنین به این معنی است که شما اولویت خود را در کیفیت بالاتر و بهتری انجام می دهید، که این به شما ارزش بسیار بیشتری نسبت به زمانی می دهد که تلاش می کنید همه کارها را یک باره انجام دهید.
همه چیز از گام های کوچک ساخته می شود
هر چیزی که می خواهید انجام دهید، از مراحل کوچک درست شده است. اگر می خواهید یک میلیارد تومان پس انداز کنید، باید با پس اندازه کردن ده هزار تومان، شروع کنید. هر کاری که می خواهید انجام دهید از گام های ریز و کوچکی تشکیل می شود که به طور مداوم در طول زمان انجام می دهید.
من همیشه دوست داشتم که مطلب نویسی روزمره را انجام دهم، اما به طور مداوم نتوانسته ام این کار را به یک عادت تبدیل کنم. اما زمانی که شروع به تمرین اصل گرایی کردم، شرایط تغییر کرد. به جای باور بر اینکه روزانه هزارکلمه یا بیشتر بنویسم، هدف نوشتن را پنج جمله در روز تعیین کردم. درست است که این تعداد زیادی نیست، اما به من کمک کرد که به مطلب نویسی روزانه، که هدف اصلی من بود، عادت کنم.
در حال حاضر، من مشتاقانه منتظرم که در انتهای روز نوشته هایم را مرور کنم و چند جمله از آن را به عنوان خلاصه ای از روز خود بنویسم. شاید اکنون این تعداد جمله در روز خیلی زیاد نباشد، اما در طول زمان و سال های آتی، تعداد بسیار زیادی جمله خواهم داشت که خلاصه ای از نوشته هایم هستند.
روتین هایی پیرامون آنچه برای شما اصل هستند، بسازید
برای من سه چیز مهم است: تولید محتوا، ورزش و مطالعه.
من تمام این کارها را دوست دارم و اگر بتوانم چیزی بخوانم، محتوایی ایجاد کنم که بتوانم منتشر کنم و هر روز ورزش کنم، می توانم بگویم که روز خوبی داشته ام. چون من این سه چیز را به عنوان اصل هایم شناسایی کردم و آنها را در امور عادی روزانه خودم گنجانده ام.
هر وقت بتوانم، روزم را با نوشتن شروع می کنم. من در اواسط صبح تولید محتوا می کنم و مطلب می نویسم و در ساعت ۲ بعد از ظهر ورزش می کنم. آن ها نه تنها در برنامه ذهنی من ساخته شده اند، بلکه در تقویم من نیز برنامه ریزی شده اند. قبل از رفتن به رختخواب، روزم را با بیست تا سی دقیقه مطالعه به اتمام می رسانم.
این برنامه روتین شما است که شما را به سمت انجام آنچه میخواهید انجام دهید، هدایت می کند.
اگر مشغول انجام کار دیگری هستید، نمی توانید به چیزی که برای خودتان مهم است، دست پیدا کنید. شما شبیه عروسکی خواهید بود که توسط نیروهای خارجی کنترل میشود. اما اگر روز خود را با وقت گذاشتن برای خود شروع کنید و اولویت خود را رعایت کنید، کنترل روز و زندگی خود را حفظ خواهید کرد.
چرا کمتر بیشتر است؟
زندگی ما پر از فرصت است و این فرصت ها همه جا هستند.
بیست سال پیش، اگر یک نوجوان می خواست از درست کردن فیلم های کوتاه پول دربیاورد، به او می خندیدند، مگر اینکه والدین او به اندازه کافی پولدار می بودند تا تجهیزات دوربین مورد نیاز را برایش فراهم کنند.
اما حتی اگر تجهیزات مناسب هم در اختیار می داشت و می توانست فیلم بسازد، هیچ جایی برای نشان دادن آن فیلم نداشت. اما امروز، تلفنی که با خودتان به همه جا می برید، پتانسیل آن را دارد که شما را به میلیون ها تومن برساند و فضاهایی مانند یوتیوب این فرصت را در اختیارتان قرار می دهند.
بنابراین ، اگر کسب درآمد بسیار آسان است، چرا افراد کمی در آن موفق هستند؟ درست است که فرصت های زیادی وجود دارد، اما با وجود همین فرصتهای بسیار زیاد، انتخاب یکی از آنها بسیار دشوار است. امروزه افراد موفق، کسانی هستند که یک فرصت را انتخاب کردند و برای رسیدن به موفقیت به اندازه کافی تلاش کردند.